محله بهشتی

محله
منطقه ۸

بهشتی

محله بهشتی

بهشتی محله‌ای نوستالژی و تاریخی در حدفاصل خیابان کوهسنگی و پادگان ارتش است. یکی از مکان‌های مهم محله، بیمارستان۱۷شهریور است که نام پیشین آن، ششم بهمن بود. خیابان امیرکبیر در گذشته به‌نام «ثریا» و خیابان بهشتی نیز به‌نام رضاشاه بوده است. باغ الندشت از موقوفات آستان‌قدس یکی ازنقاط مهم محله بهشتی است.

محله بهشتی
عمارت انتهای خیابان کوهسنگی، اعتبار مشهد بود
عمارت کوهسنگی در گذشته یکی از مراکز اصلی و آبرودار شهر بوده که هرکس را که از نگاه مسئولان سرش به تنش می‌ارزیده است به آن دعوت می‌کرده‌اند. این ساختمان برای شهر، هم تالار پذیرایی بوده، هم هتل اقامتی برای مهمانان.
فرزانه نخعی؛ هنرمندِ همیشه آموزگار
در آموزشگاه فرزانه نخعی، هنر تنها یک شغل نیست؛ بلکه یک سفر به‌سوی کشف و بیان خویشتن است؛ سفری که در هر بوم و در هر درس، به هنرجویان منتقل می‌شود و آنها نیز با اشتیاق و انگیزه، راه مربی‌شان را دنبال می‌کنند.
محضر آقای حائری، یادگار روزهای خوش نرگس مطهری‌نژاد
خانواده مطهری‌نژاد از‌جمله خانواده‌های بنام محله شهید‌بهشتی بودند. بیشتر اعضای این خانواده در همین محدوده زندگی می‌کردند، اما با گذر زمان، بسیاری از آنها از محله رفتند و اکنون فقط نرگس‌خانم و تعداد کمی از بستگان در این محدوده سکونت دارند.
معبر آموزش و ورزش در کوچه شهید نامجوی ۲۳
تا سال ۶۰ هنوز این معبر در محله شهیدبهشتی برق نداشت. به‌مرور، زمین‌های اطراف به فروش رسید و آبادانی به محله آمد. حالا نامجوی‌۲۳ معبری است که امکانات خاص ورزشی و آموزشی دارد.
قصه‌های شبانه مادر باعث علاقه زهرا خباز به کتاب‌خوانی شد
زهرا خانم از هر فرصتی برای خواندن کتاب‌های مورد‌علاقه‌اش درباره جانوران و کهکشان‌ها استفاده می‌کند. او توانسته است رتبه اول کتاب‌خوان برتر ناحیه ۳ آموزش‌و‌پرورش را به‌دست بیاورد.
تمرینِ تمرکز و صبر سپهر نجات با تذهیب
سپهر نجات، وقتی کلاس هفتم بود، استعدادش را در تذهیب شناسایی کرد. از آن موقع تا حالا در این زمینه فعالیت می‌کند و یکی از آثارش توانسته است مقام اول ناحیه و استان را در مسابقات دانش‌آموزی به دست آورد.
روایت‌هایی روشن از چشم‌های محمود؛ فرمانده ۱۸ ساله جنگ
محمود باقرزاده جانباز روشن دل محله بهشتی است که چشمانش را بدون دریافت هیچ بهایی به‌خاطر میهنش از دست داده است. او می‌گوید: «من در ۱۸ سالگی فرمانده گردان شده بودم. جان ۴۰۰ نفر در دست من بود.»